منابع طبیعی محیط زیست
دانشگاه زابل
دانشگاه زابل
دانشگاه تهران
دانشگاه تهران
گروه آموزشی محیط زیست
گروه آموزشی محیط زیست
In recent decades, social–economic growth and developments have led to human communities toward the creation of tourism opportunities, which are likely to be considered as ways of spending leisure and reducing the impacts of tensions resulting from a rigorous urban and industrial life. Of the variety of regions in Iran, the southeastern regions may be considered as one of the tourism spots in Iran and Zabol, with the ruins of Burnt City having an ancient civilization, a freshwater lake called Hamoon Lake and people with a rich Aryan culture playing a significant role in providing the desired ecotourism. In spite of its importance, specific studies have not been conducted for development and planning of suitable tourism areas. Therefore, the current research has zoned the regions through multi-criteria evaluation using ecological criteria and few social–economic factors. Applied criteria in this paper include soil, distance to surface water resources, slope, aspect, geological formation sustainability, vegetation and distances and limits, including distances from ponds, surface water resources, roads, political borders, rural and urban residential areas, historical centers and welfare facilities. Criterion standardization was done by means of fuzzy theory and the map of constraints was prepared through Boolean theory. To weigh the criteria, pairwise comparisons were performed in the form of the analytic hierarchy process. Then, the given weights were linearly combined and the layers mixed and the suitability index of lands was calculated. In this area, seven zones were identified for advanced tourism.
رشد و توسعه اقتصادی– اجتما عی در چند دهه اخیر منجر به روی آوردن جوامع انسانی به ایجاد فرصتهای گردشگری شده که امروزه بـهمانند راهی برای پر کردن اوقات فراغت، کاهش تاًثیر تنشهای زند گی شهری و صنعتی محسوب میشود. در کنار تمام مناطق متنوع ایران،مناطق جنوب شرقی ایران نیز یکی از قطبهای س یاحتی کشور به شمار می رود و در این بین شهرستان زابل با برخورداری از شـهر سـوختهبه عنوان مهد تمدن دیرین، داشتن دریاچه آب شیرین هامون و مردمانی آریایی با فرهنگ غنی نقش مهمی در فراهم کـردن اکو جهـانگردی دارد. در حال حاضر با وجود اهمیت موضوع، مطالع ات چندانی به منظور مکان یابی پهنههای مناسب تفرج و برنامه ریزی در این ارتباط انجـامنشده است. در این راستا طی تحقیق حاضر اقدام به پهنهبندی منطقه چاه نیمه با استفاده از روش ارزیابی چند متغیره و با تکیه بر معیارهایاکولوژیکی و برخی معیارهای اقتصادی اجتماعی شد. معیارهای مورد استفاده در این تحقیق شامل خاک، پایداری سازند زمینشناسی، فاصلهاز منابع آب سطحی، شیب، جهت، پوشش گیاهی، نزدیکی به تالاب، فاصله از جاده، فاصله از مراکز شهری و روستایی، فاصله از مکـان هـایتاریخی، فاصله از مرز سیاسی و فاصله از تاسًیسات رفاهی بودند. استاندارد سازی معیارها با استفاده از نظریه فازی صـورت پـذیرفت و نقـشهمحدودیت ها با استفاده از نظریه بولین تولید شد. برای وزندهی به معیارها از روش مقایسات زوجی در قالب تحلیل سلسله مراتبـی اسـتفادهشد و سپس با روش ترکیب خطی وزن داده شده، لایهها با هم ترکیب شده و شاخص قابلیت سرزمین محاسبه شـد. در ایـن منطقـه 4 زون برای تفرج متمرکز شناسایی شد.
This paper focuses on the indicators of soil and litter health, disturbance, and landscape heterogeneity as a tool for prediction of ecosystem sustainability in the northern forests of Iran. The study area was divided into spatial homogenous sites using slope, aspect, and soil humidity classes. Then a range of sites along the disturbance gradient was selected for sampling. Chemical and physical indicators of soil and litter health were measured at random points within these sites. Structural equation modeling (SEM) was applied to link six constructs of landscape heterogeneity, three constructs of disturbance (harvest, livestock, and human accessibility), and soil and litter health. The results showed that with decreasing accessibility, the total N and organic matter content of soil increased and effective bulk density decreased. Harvesting activities increased soil organic matter. Therefore, it is concluded that disturbances through harvesting and accessibility inversely affect the soil health. Unexpectedly, it was found that the litter total C and C:N ratio improved with an increase in the harvest and accessibility disturbances, whereas litter bulk density decreased. Investigation of tree composition revealed that in the climax communities, which are normally affected more by harvesting activities, some species like Fagus orientalis Lipsky with low decomposition rate are dominant. The research results showed that changes in disturbance intensity are reflected in litter and soil indicators, whereas the SEM indicated that landscape heterogeneity has a moderator effect on the disturbance to both litter and soil paths.
Future changes in climate are imminent and they threat endangered and rare species due to habitat destruction.The Asiatic black bear (Ursus thibetanus gedrosianus) is a rare and vulnerable specieswhose habitat fragmentation and habitat loss decreased the size of its population significantly. Climate change is another threat to this species that is investigated in this research work. Aiming at this goal, ten species distribution models (SDMs) were applied as helpful tools for evaluating the potential effectiveness of climate change in habitat suitability of Asiatic black bear in Iran. Potential dispersal of Asiatic black bear was modeled as a function of 32 environmental variables for the current time and 2070 for 44 climate change scenarios (CC scenario) of future climate. Our results showed that modeling result depended on type of model. Our results confirmed that one of the greatest threats in the near future for Asiatic black bear was the change of suitable habitat due to climate change. All the CC scenarios showed thatmigration of this specieswould be to the north andwest areaswith higher elevation and that an increase in area would be more than a decrease in area in all scenarios. Recognizing and protecting potential future habitats are of the important activities to conserve this species and identify areas with conservation priority.
اثر آشفتگیهای انسانی از قبیل چرای دام، بهرهبرداری از جنگل و استفاده افراد محلی و ویژگیهای مکانی (شیب، جهت، ارتفاع و خاک) بر تجدید حیات گونههای درختی و در نتیجه سلامت جنگل اجتنابناپذیر است. در این پژوهش، اثر آشفتگیها و ویژگیهای مکانی بر تجدید حیات گونههای درختی در جنگل خیرود نوشهر بررسی شد. برخی از نمایههای نهال، خال و درخت در 100 قطعهنمونه 10 متر مربعی اندازهگیری شد و بههمراه نمایههایی از مجموعههایی معروف به \\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\"سازه\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\" شامل سازه آشفتگی و سازه ویژگیهای محیطی در قالب معادلات ساختاری- حداقل مربعات جزئی (SEM-PLS) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در نتیجه این بررسی مشخص شد که نقش سازه آشفتگی بر سازه نهال در سطح اطمینان 99 درصد معنیدار بود. همچنین، سازه نهال بر سازه خال، سازه خال بر سازه درخت و سازه درخت بر سازه نهال در سطح اطمینان 99 درصد اثرگذار بود. تأثیر تعدیلگری سازه ویژگیهای مکانی بر مسیر آشفتگی به نهال (در سطح اطمینان 99 درصد) و مسیر آشفتگی به خال (در سطح اطمینان 95 درصد) معنیدار بود. بنابراین، آشفتگیها و ویژگیهای مکانی منطقه مورد مطالعه، بیشترین تأثیر را بهترتیب بر نهال و سپس خال گذاشته و از این مسیرها بهطور غیرمستقیم بر سازه درخت اثرگذار بودند.
شکمپایان نقش بومشناختی مهمی در شبکه غذایی جنگلهای مانگرو ایفا میکنند. این مطالعه با هدف بررسی اجتماعات شکمپایان در فصول، مناطق مختلف جزر و مدی و فواصل مختلف از اسکله ماهیگیری در خلیج گواتر- استان سیستان و بلوچستان انجام شد. نمونهبرداری از شکمپایان در قالب سه ترانسکت که عمود بر خط ساحلی بهداخل جنگلهای مانگرو کشیده شده با سه تکرار در منطقه مجاور آب، بینابینی و مجاورخشکی انجام شد. از آزمون آماری ANOSIM یکطرفه جهت تفکیک مناطق مختلف جزر و مدی، فصول و فاصله از اسکله صیادی استفاده شد. آزمون SIMPER نیز جهت تشخیص اینکه کدام گونهها بیشتر در شباهت و یا عدم شباهت اجتماعات شکمپایان در مناطق و یا فصول مختلف مشارکت داشتهاند، مورد استفاده قرار گرفت. نتایج آزمون ANOSIM نشان داد که اجتماعات شکمپایان بین مناطق مختلف جزر و مدی اختلاف معنیداری (0/01>p) دارند و اجتماعات شکمپایان در منطقه مجاور آب متفاوت از منطقه بینابینی و مجاور خشکی است. این آزمون هیچ اختلاف معنیداری را بین چهار فصل و در فواصل متفاوت از اسکله صیادی نشان نداد، بنابراین میتوان گفت در این منطقه فصل تاثیری در اجتماعات شکمپایان ندارد و دخالت کم در اسکله صیادی موجب تغییری جوامع شکمپایان نشده است. نتایج آزمون SIMPER نشان داد که گونههای Asseminea sp1 وAsseminea sp2 بهترتیب با متوسط عدم تشابه 19/13 و 09/13 درصد از 53/62 متوسط عدم تشابه کل، بیشترین نقش را در تفکیک دو منطقه جزر و مدی از نظر اجتماعات شکمپایان داشتهاند.
سابقه و هدف: تمساح مردابی یکی از گونههای آسیبپذیر در ردهبندی اخیر IUCN است که در اکثر گستره پراکنش آن به دلیل تهدیدهای انسانی با کاهش جمعیت و حذف جمعیتهای محلی روبهرو شده است. امروزه توجه به مدلسازی پیشبینی توزیع گونه در مطالعات زیستشناسی حفاظت و بومشناختی رو به افزایش است، با این حال تا کنون برای این گونه چنین مطالعاتی در ایران صورت نگرفته است، بنابراین این مطالعه با هدف بررسی مطلوبیت زیستگاه تمساح انجام شد. مواد و روشها: حوزههای آبخیز رودخانههای سرباز و کاجو در منطقه مکران غربیترین بخش حوزه پراکنش تمساح مردابی است که در جنوب استان سیستان و بلوچستان واقع است. مدلسازی مطلوبیت زیستگاه تمساح مردابی در این منطقه به روش حداکثر بینظمی انجام شد. فاکتورهای محیط زیستی شامل ارتفاع، شاخص پوششگیاهی 1 NDVI، دما، بارندگی، فاصله از سکونتگاههای شهری، سکونتگاههای روستایی، جاده و رودخانهها بود. برای حذف متغیرهای با همبستگی بالا (۷0/۰< ) از آزمون همبستگی پیرسون استفاده شد و با استفاده از شاخص Moran (Levine, 2004) از نبود وجود همبستگی مکانی میان دادههای حضور گونه اطمینان حاصل شد. حساسیتسنجی و بررسی اهمیت نسبی هر یک از متغیرها با کمک درصد سهم مشارکت و اهمیت هر متغیر، منحنیهای پاسخ متغیرها به روش جکنایف محاسبه شد. حد آستانه برای طبقهبندی منطقه های مطلوب بر اساس میزان آموزش بیشترین حساسیت بهعلاوه ویژگی (MTSS) و آموزش برابر حساسیت و ویژگی (ETSS) انجام شد. نتایج و بحث: میزان مربوط به سطح زیرمنحنی ROC بیشتر از 80/0 بود که کارایی عالی مدل را نشان میدهد. بر اساس درصد سهم مشارکت، اهمیت نسبی و نتیجه آزمون جک نایف، مهمترین متغیرهای زیستگاهی، فاصله از رودخانه، دما و ارتفاع از سطح دریا شناسائی شدند. میزان آستانهای ETSS و MTSS به ترتیب 18/0 و 52/0 بهدست آمد که بر اساس این آستانهها نقشه مطلوبیت زیستگاه به دو طبقه مطلوب و نامطلوب طبقهبندی و به ترتیب مساحت منطقه مطلوب 1629 و 312 کیلومتر مربع برآورد شد. مقایسه آستانههای مورد نظر در طبقهبندی نشان داد که MTSS از درستی بالاتری برخوردار است. با توجه به اینکه بخش عمده منطقه مطلوب زیستگاهی خارج از منطقه حفاظت شده گاندو قرار دارد، به عنوان پیشنهاد مدیریتی برای حفاظت این گونه اصلاح مرز و افزایش محدوده ی منطقه حفاظت شده مطرح میشود. بررسی اثرهای سدها بر مطلوبیت زیستگاه تمساح نشان داد که سدها سبب افزایش مطلوبیت زیستگاه شدهاند، ولی باید توجه داشت که اگر چه احداث سدها موجب تامین زیستگاه و منبعهای غذایی شده و از این رو دارای کارکردهای مثبت هستند ولی تاثیرپذیری های منفی مانند از بینرفتن و کاهش محلهای مناسب تخمگذاری و کاهش میزان موفقیت تولیدمثل گونه را نیز موجب میشوند. همچنین تکهتکه بودن لکههای مطلوب زیستگاه بهدستآمده در این تحقیق و وجود رفتار مهاجرت در این گونه نشان داد که راهروهای ارتباطی را نیز باید مورد توجه قرار داد و برنامههای حفاظتی برای آنها نیز درنظرگرفت. نتیجهگیری: از آنجائی که فاصله از رودخانه به عنوان مهمترین عامل تعیینکننده مطلوبیت زیستگاه تمساح، تحت تاثیر نوسانان های شرایط اقلیمی و وجود آب قرار دارد، تضاد بین این گونه با بومیان (آب و غذا) و همین طور رفتار مهاجرت گونه از طریق کریدورهای ارتباطی بین لکههای زیستگاهی جدا از هم ادامه خواهد داشت که در فصل های گرم سال و شرایط خشکسالی شدیدتر نیز خواهد شد. بنابراین علاوه بر تجدید نظر در وسعت منطقه حفاظتی و نگهداری راهروهای ارتباطی بین زیستگاهها، افزایش پایش گونه، آموزش و همکاری جوامع بومی و محلی در امر حفاظت ضروری خواهد بود.
جایگاه صنعت گردشگری در توسعه همهجانبه ازجمله توسعه اقتصادی برکسی پوشیده نیست. در این راستا استفاده از روشهای آینده پژوهی ابزار مناسبی جهت پیشبینی آینده گردشگری و بنابراین جهتگیری اقدامات مدیریتی در حال حاضر هستند. مطالعه حاضر با هدف تعیین پیشرانهای توسعه در صنعت گردشگری به روش توصیفی- تحلیلی در منطقه سیستان انجام شد. به این منظور در ابتدا به روش میدانی، مرور منابع و طوفان فکری، 100 پیشران که وجودشان در منطقه مانع توسعه گردشگری است، شناسایی شد و در ادامه پیشرانها در پنج حوزه مرتب و در صورت لزوم، اصلاح و یا درهم ادغام شدند. پسازآن به روش دلفی مهمترین آنها انتخاب شد که شامل 55 پیشران در حوزههای زیرساختی- رفاهی، سیاسی، نهادی، اجتماعی و طبیعی است. مجدداً این پیشرانها با استفاده از تحلیل ساختاری جهت به دست آوردن پیشرانهایی با بیشترین تأثیرگذاری و کمترین تأثیرپذیری غربال شدند. وضعیت پراکندگی پیشرانها در محورهای تأثیرپذیری و تأثیرگذاری در هر دو روش مستقیم و غیرمستقیم تحلیل ساختاری نشان داد که سیستم از پایداری برخوردار است. مهمترین عوامل توسعهنیافتگی صنعت گردشگری در سیستان، عوامل سیاسی و نهادی به ترتیب با شش و چهار پیشران در روش مستقیم و پنج و دو پیشران در روش غیرمستقیم بهدستآمد و مهمترین پیشرانهای اثرگذار، برنامهریزی ضعیف، فقدان برنامهریزی بلندمدت و فقدان مدیریت یکپارچه بوده که به ترتیب 16/6، 98/5 و 36/5 درصد از کل امتیازات را به خود اختصاص دادهاند. پیشران عدم سرمایهگذاری در منطقه نیز بهعنوان پیشران وابسته شاخص جهت نشاندادن وضعیت گردشگری در منطقه شناسایی شد.
در این مطالعه به منظور بررسی پارامترهای رویشی جوامع گیاهی مانگرو خلیج گواتر در جنوب شرقی ایران در استان سیستان و بلوچستان (خور گواتر و خور باهو) اقدام به نمونهبرداری به شیوه سیستماتیک-تصادفی با کمک هشت ترانسکت (خط ترابرش) و 37 پلات 100 متر مربعی گردید. رویشهای مانگرو در این منطقه 672 هکتار وسعت داشته، جوامع خالصی از گونههای حرا را شامل میشود. طبق اندازهگیریهای انجام شده، میانگین تراکم درختان در کل رویشگاه 1623 اصله در هکتار برآورد گردید. ارتفاع متوسط درختان و ارتفاع متوسط تاج پوشش آنها به ترتیب90/264 و 58/180 سانتیمتر به دست آمد. قطر متوسط تاج پوشش درختان 34/263 سانتیمتر اندازهگیری شد و متوسط تراکم تاج پوشش60/54 درصد بود. ماهیت دادهها (پارامتری یا ناپارامتری) از طریق آزمونهای مربوط به نرمال بودن دادهها و همگنی واریانسها بررسی شد و سپس هر داده متناسب با ماهیت خود تحلیل گردید. تحلیل اطلاعات آماری با استفاده از نرم افزار13 SPSS در قالب آمار توصیفی مؤلفههای رویشی و بررسی اختلافها و همبستگیهای آماری بین پارامترها به انجام رسید. نتایج نشان داد که با وجود اینکه جنگلهای مانگرو خلیج گواتر تنها از یک گونه به نام حرا (Avicennia marina)تشکیل شده است، این جنگلها در بسیاری از پارامترها بین دو خور، ترانسکت (خط ترابرش) های مختلف و در امتداد دریا به سمت خشکی اختلاف معنیداری دارند که بر ناهمگنی تودههای خالص حرا از نظر این پارامترها گواهی میداد.
جنگلهای مانگرو ریختارهای گیاهی ساحلی در مناطق گرمسیری و نیمهگرمسیری در محدوده جزر و مدی بهشمار میآیند. این اجتماعات گیاهی دارای زیتوده غنی هستند که بهعنوان منبع غذایی مهمی در محدوده استقرار خود محسوب میشوند. درختان مانگرو در محدوده زیستی خود مقادیر زیادی لاشبرگ تولید میکنند که تجزیه لاشبرگها، چرخش عناصر غذایی در اکوسیستم مانگروها و زیستگاههای مجاور آن را تقویت میکند. خلیج گواتر در منتهیالیه جنوب شرقی ایران در همسایگی و مرز مشترک با کشور پاکستان قرار دارد. به این خلیج کوچک سه خور واجد درختان مانگرو مرتبط میباشند. دو خور گواتر و باهو در بخش ایرانی و خور جیوا در بخش پاکستانی این خلیج قرار دارد. خلیج گواتر بخشی از تالاب بینالمللی و منطقه حفاظت شده گاندو بهشمار میآید که دارای ارزشهای اکولوژیک منحصربه فردی است. تودههای مانگرو این تالاب تنها از گونه حرا (Avicennia marina Frossk. (Vierh.)) تشکیل شده است. در این تحقیق با کمک چهار ترانسکت در خورهای باهو و گواتر از سرشاخههای درختان حرا در سه تکرار نمونهبرداری شد. همچنین از رسوب بستر در طول هر ترانسکت در دو عمق نمونهبرداری گردید. در شاخه و برگ و رسوب پارامترهایی چون ازت، پتاسیم، فسفر، کربن آلی و درصد رطوبت، مورد سنجش قرار گرفت و اختلافها و همبستگیهای آماری آنها بررسی گردید. براساس نتایج بدست آمده رسوبات این جنگلها از نظر میزان فسفر و پتاسیم بسیار غنی هستند و از بین پارامترهای رسوب، تنها بین فسفر و نیتروژن در دو عمق مختلف تفاوت معنیداری وجود داشت. بین همه پارامترهای شاخه و برگ اختلاف معنیداری وجود داشت که میزان این پارامترها (بجز کربن) در برگ بیشتر از شاخه بود. همبستگی بین پارامترهای رسوب با شاخه و برگ بسیار کم بود و تنها بین پتاسیم نمونههای رسوب سطحی با پتاسیم شاخه همبستگی معنیداری وجود داشت. بررسی میزان عناصر غذایی میتواند نشاندهنده اهمیت درختان مانگرو در تزریق این عناصر به زنجیره غذایی و حاصلخیزی زیستگاه باشد.
در این تحقیق مقدار عناصر غذایی سرشاخههای درختان حرا در جنگلهای مانگرو در دو خور خلیج گواتر که در منتهی الیه جنوب شرقی ایران قرار دارد بررسی شد. به این منظور چهارترانسکت به طور تصادفی، انتخاب شد و نمونه برداری از سرشاخه ها با سه تکرار در نقاط ابتدا (در تماس با آب)، وسط (بین خشکی و دریا) و انتهای (در تماس با خشکی) هر ترانسکت صورت پذیرفت. مواد مغذی نیتروژن، فسفر، پتاسیم و ماده آلی در شاخه و برگ اندازهگیری شد و دادههای به دست آمده مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. نتایج به دست آمده نشان داد که برای همه مواد مغذی مورد بررسی در بین شاخه و برگ اختلاف معنیداری (1/0> (p وجود دارد و میزان این مواد مغذی به جز ماده آلی در برگ بیشتر از شاخه بود. میزان نیتروژن برگ در بین منطقه حد فاصل خشکی و دریا و در تماس با خشکی اختلاف معنیداری (5/0> (p را نشان داد. همچنین در برخی از مواد مغذی مورد بررسی در برگ و شاخه بین دو خور اختلاف معنیدار (5/0>(p وجود داشت. با توجه به اینکه زنجیره غذایی در این اکوسیستمها از لاشبرگ مانگرو شروع می شود آگاهی از میزان این عناصر در سرشاخه میتواند نشان دهنده اهمیت درختان مانگرو در تزریق عناصر مغذی به زنجیره غذایی و حاصلخیزی زیستگاه باشد.
he present study was performed to investigate Gastropods diversity in mangrove forests located at Chabahar Township, Sistan & Baluchestan, Iran. For this purpose some homogenous forest masses were isolated and field visits were done. In each mass, three vertical transects were selected at the site of water contact up to land contact and sediment sampling was conducted from first (in contact with the water), middle, and end points of each transect. Three samples were collected in triplicates and during four successive seasons. Of 2119 collected gastropod samples, 44 species were identified from 35 genera and 22 families, among which three species were identified up to family level, nine up to genus level, and the remaining up to species level. Among the species identified, Asseminea sp.2 and Asseminea sp.1 were the most abundant species with 41.49% and 30.77%, respectively. Species Cerithidea cingulata (11.04%)and Stenothyra arabica (6.09%) were in subsequent rankings. The identified gastropods at the first point belonged to 13 families, 16 genera, and 17 species, among which five species were observed only in this area: Cerithiopsis sp., Melampus castaneus, Haminoea cf vitra, Nassarius sp. and Umbonium vestiarium. The gastropods had the highest species number at middle point belonging to 20 families, 28 genera, and 36 species and the number of 22 species (the highest species number) was observed only in this region. Except two species Cerithium sp.andFinella pupoides, other gastropod species of end point were also present in other regions. Gastropods of this region belonged to 7 families, 10 genera, and 12 species. Comparing this results with other mangrove forests shows that from the east to west the gastropods diversity has reducing trend; and the studied area is the most diverse region in Iran. This study recorded 13 new species from Iran that wasn’t reported before.
Conditional monitoring is central to sustainable forest management (SFM). In order to evaluate the SFM, many indicators have been proposed. Wood harvesting has important direct effects in forests and these effects must be detected for assessing status and condition of forests. Monitoring of marked trees can be a useful indicator of the conidtion of forests under harvest. This study aims at monitoring forest sustainability with marked trees indicator. Two districts of Kheyrud Forest (Patom and Namkhane) as part of the Hyrcanian Forests of Iran was chosen and marked trees data were collected for the two last management periods (1984-1999 and 2000-2009 in Patom and 1982–1995 and 1996–2012 in Namkhane). Statistical analysis was performed using t-test and one-way ANOSIM to determine variation of number, volume and species composition of marked trees. Results showed significant reduction in the total number and volume of marked trees during the two last management periods. ANOSIM revealed significant differences in dbh (diameter at breast height), class composition and the volume of the trees during the two periods. The findings showed that the number and volume of the remained trees were reduced as a result of forest harvest. Accordingly, results imply unsustainability in management leading to forest degradation. Hence, longer rotation period of forest management plans and lower amount of harvest are recommended. This study shows marked trees indicator is a simple and appropriate tool for monitoring forest sustainability and using this indicator is suggested for other forested areas with similar ecological condition.
هدف از این بررسی پایش تغییرات وسعت و تراکم رویشگاه مانگرو در خور گواتر در دورۀ زمانی 49 ساله (1336 تا 1385) است. این رویشگاه تنها از گونۀ حرا (Avicennia marina) تشکیل و در منتهی الیه جنوب شرقی استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. در این تحقیق از عکسهای هوایی 1:55.000 و 1:20.000 سالهای1336 و 1345، عکس ماهوارهای Corona سال 1344، تصاویر ماهوارهای لندست سنجندههای TMو ETM مربوط به سالهای 1377 و 1380، تصاویر ماهوارۀ IRS سال 1385 و تصاویر ماهوارۀ Quickbird سال 1385 استفاده شد. نتایج نشان داد که در این دوره، روند تغییرات وسعت این جنگلها یکنواخت نبوده، اما برایند تغییرات مثبت و وسعت آنها از 19/101 به 18/149 هکتار رسیده است. چنین تغییراتی با نرخ رشد متوسط 98/0 هکتار در کل دورۀ مورد بررسی همراه است. عمده این افزایش مربوط به سالهای 1345 تا 1377 است. بهطور کلی میتوان گفت که تا قبل از سال 1345 فرایند غالب رخداده در وسعت این جنگلها، کاهش در هر دو طبقۀ تراکمی (تنک و انبوه) بوده و بین سالهای 1345 تا 1377 افزایش بهویژه در طبقۀ کمتراکم مشاهده میشود و پس از آن تا سال 1385 روند تغییرات کند و منفی بوده است.
مناطق تفرجی و پارکها در شرایط کنونی یکی از نیازمندیهای زندگی بشر بشمار میروند و ضروریست تقاضای آن تعیین گردد. تمایل مردم برای استفاده از منطقهای به عنوان تفرجگاه عامل تعیین کننده ای است که می تواند آن را به منبع تفرجگاهی تبدیل کند. اگر پارک ها و مناطق تفرجگاهی بر اساس ضوابط و قانونمندیهای اقتصادی- اجتماعی استقرار یابند، تعیین نظرات استفاده کنندگان از مهمترین عوامل تعیین کننده ارزش تفرجی پارک ها بشمار می روند. برای ارزیابی آراء بازدید کنند گان از منطقه خلیج چابهارو شناخت نیازهای تفرجی و همچنین درک مشکلات و کمبود امکانات منطقه، از طریق روش کلاوسون که یکی از متداولترین روشهای بررسی تفرج گاه ها در جهان است وجهت ارزشیابی انواع سیستمهای تفریحی بکارگرفته می شود، استفاده گردید. طبق این روش پرسشنامهای، تدوین گردید. پرسشنامه با تعداد 34 سوال تنظیم و 120 نسخه از آن از طریق مصاحبه حضوری تکمیل شد. نتایج این تحقیق نشان داد که مردها و متاهلین بیشترین گردشگران را تشکیل میدهند. اکثر بازدیدکنندگان، درگروه سنی 40-30 سال قراردارند که در فصول زمستان و بهار از منطقه بازدید داشتهاند. بازدیدکنندگان اکثراً از قشر تحصیلکرده میباشند که در دستگاههای دولتی مشغول بکارند و متعاقب آن ازنظرمادی وضعیت متوسط تا خوب را دارا می باشند. با وجود قابلیتهای طبیعی چشم نواز در منطقه، از جنبه وجود تاسیسات وتسهیلات مناسب، طبق نظر بازدیدکنندگان در سطح پایینی قرار دارد و جهت بهبود امکانات پارک، اکثر بازدیدکنندگان مایل به پرداخت ورودیه هستند.
ارزیابی اثرات توسعه (EIA) روشی موثر در حفاظت از منابع طبیعی و محیط زیست است و امروزه روشهای مختلفی برای آن وجود دارد. اگرچه بسیاری از آنها به منظور بررسی اثرات محیط زیستی پروژههای به خصوصی طراحی شدهاند، اما برخی از روشها را میتوان در سطح جهانی و برای طیف وسیعی از پروژهها انجام داد. پیشبینی و برآورد همه نشانزدهای اصلی در اجرای پروژهها به عهده EIA است، اما اجرای آن با مشکلاتی همراه است. یکی از این مشکلات مربوط به ماهیت دادههای مورد استفاده است، به طوری که اطلاعات مربوط به فرایند ارزیابی اثرات توسعه فعالیتها و پروژهها اغلب در دسترس نبوده، اکثر این اطلاعات با متغیرهای معنایی توصیف میشوند و تحت تاثیر عدم صحت و عدم قطعیت بالایی قرار دارند. بنابراین منطق فازی ابزار مناسبی برای بیان چنین اطلاعاتی است. این مقاله به نقش منطق فازی در فرایند ارزیابی اثرات توسعه پرداخته و نشان داده که ارزیابی اثرات توسعه با منطق فازی یک روش چند هدفه – چند صفته در شرایط عدم قطعیت است، همچنین این روش یک سامانه خبره و یک سامانه پشتیبان تصمیمگیری است و میتواند در طیف وسیعی از پروژهها به کار رود.
با افزایش جمعیت، اکثر کشورهای جهان با بحران کم آبی مواجه شده اند و ایران نیز به دلیل قرار گرفتن در منطقه خشک و بیابانی از این قائده مثتثنی نیست و به ناچار برای رفع نیازهای آبی این مناطق، استفاده بیش از حد منابع آب زیرزمینی اتفاق افتاده است که اگر این روند ادامه پیدا کند موجب پایین آمدن سطح آب و همچنین کاهش کیفیت آبهای زیرزمینی میشود. بنابراین مدیریت منابع آبی به خصوص آبهای زیرزمینی از اهمیت زیادی برخوردار است. استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) به صورت یک ابزار میتواند ما را در این امر یاری کند است که با استفاده از این سیستم میتوان دادهها را به نقشه تبدیل کرد سپس با تجزیه و تحلیل نقشههای موجود در این ابزار اطلاعات مورد نیاز در منطقه مورد نظر را به دست آورد. هدف ما از این مقاله بررسی تغییرات آب زیرزمینی با استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیایی است.
وجود منابع طبیعی منحصر به فرد از جمله بیابانهای عظیم و کویرهای چشمنواز شرایطی ایجاد کرده که ایران جز ده کشور زیبا و توریستی جهان محسوب شود اما به دلایلی درآمد حاصل از جهانگردی برای این سرزمین غنی و پر جازبه بسیار اندک و ناچیز است. ضرورت افزایش درآمدهای عمومی کشور و کاهش وابستگی اقتصاد کشور به درآمد حاصل از فروش نفت، ایجاب میکند که استفاده از ظرفیتهای زیستی کشور، حفظ منابعطبیعی و صنعت گردشگری بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد. بیابانگردی یک از انواع گردشگری بالقوه در ایران است که ارزش آن تحت تاثیر چندین فاکتورهای درونی و بیرونی قرار دارد. در این مقاله فاکتورهای موثر بر ارزش گردشگری بیابان بررسی شده است. بر این اساس ارزش گردشگری مناظر بیابانی در ارتباط با پذیرش توریسم، هزینه سفر به ازاء هر نفر، فراوانی جاذبههای گردشگری و موهبتهای طبیعی منابع تفرجی است.
نظر به چندگانگی استفاده از سواحل و دریاها، رشد جمعیت و افزایش سازمانهای علاقمند به استفاده از منابع گوناگون ساحلی، پتانسیل زیادی برای تضاد بین بخشهای مختلف و به ویژه بین عملکردهای طبیعی این اکوسیستمها و نیازها و انتظارات جوامع بر سر تخصیص منابع وجود دارد. مدیریت ساحلی دربرگیرنده برنامهای نظارتی- حمایتی است تا بتواند جوابگوی جدال دائمی بین انسان و طبیعت بوده و ارتباطی سالم و هماهنگ بین این دو ایجاد کند. برای آنکه مدیریت سواحل و دریاها، کارآمد و موثر اعمال گردد، لازم است سیاستگذاریهای مبتنی بر اطلاعات داشته باشد. یکی از انواع این اطلاعات، تعیین ارزشهای اقتصادی اکوسیستمهای ساحلی است که میتواند به عنوان یک ابزار مدیریتی در خدمت مدیران قرار گرفته تا با شناخت این ارزشها قادر باشند بهتر در خصوص اقدامات لازم جهت حفظ و احیاء این مناطق تصمیمگیری کنند. این مطالعه به بررسی اهمیت ارزیابی اقتصادی اکوسیستمهای ساحلی و دریایی در مدیریت آنها و چالشهای پیش روی آن میپردازد.
تنوع زیستی بهواسطه ورود و خروج گونه¬های زیستی دایماً در حال تغییر است. با افزایش ارتباط در جهان امروز، جریان ورود گونه¬های بیگانه به سرعت در حال افزایش است. با توجه به نظریه گایا (مادر زمین) که هر چیزی در طبیعت بر همه چیز تاثیر دارد، این امر در رابطه با ورود یک گونه بیگانه به محیط طبیعی نیز مستثنی نیست و منجر به پیامدهای نامطلوبی مانند کاهش شدید تنوع گونه¬های بومی می¬شود که این امر، خسارت اقتصادی و اکولوژیکی جبران ناپذیری بر جای خواهد گذاشت. در این تحقیق سعی شده است انواع گونه¬های غیر بومی معرفی شده به ایران بر شمرده و اثرات محیط زیستی هر گونه ذکر گردد. هدف این تحقیق حذف کامل این گونه¬ها نیست، چرا که ریشهکنی صددرصد گونه¬های غیر بومی امکان پذیر نیست، زیرا روش¬های کنترل شیمیایی، مکانیکی، یا زیستی که بتواند در برخی موارد خسارت آنها را به حداقل برساند، اکثراً برای گونه¬های مفید بومسازگان نیز زیانبار است. بنابراین این پژوهش با ارایه پیشنهاداتی درصدد کاهش این خسارات است.